حاشيه ديدار رمضاني شاعران با رهبر معظم انقلاب اسلامي
تاریخ انتشار: ۲۱ خرداد ۱۳۹۶ | کد خبر: ۱۳۶۲۷۲۳۶
خبرگزاري آريا - شب گذشته در شب ميلاد امام حسن (ع) جمعي از شاعران کشور بنا به سنت هر ساله به ديدار رهبري رفتند .
به گزارش ايسنا، اين ديدار حاشيههايي داشت که يکي از حاضران آن را اينگونه توصيف کرد:
مثل بچه يتيمها ايستادهام يک گوشهاي و آمدن و رفتن شاعرها را تماشا ميکنم و چيز مينويسم.
بیشتر بخوانید:
اخباری که در وبسایت منتشر نمیشوند!
محسن هم که تلفني گفته بود الان هماهنگ ميکنم، گوشياش اشغال است. آخر سر يکي از مسئولين خودش پيگير کارم ميشود و زنگ ميزند اينور و آنور، و وقتي از توي ليست بودن اسمم مطمئن ميشود، راهم مياندازد. جلوي درِ بعدي، مرتضي اميرياسفندقه را از دور ميبينم. از دور هم دوستداشتني است اين مرد. نزديک که ميشود با همه دست ميدهد؛ آشنا و غير آشنا. موقع ورود، شناسنامه را در ميآورد تا نشان بدهد و هويتش را اثبات کند. مأمور حفاظت شناسنامه را نديده بر ميگرداند و ميگويد بابا هر روز سحر داريم ميبينيمتان ديگر. يعني مطمئن است که او همان کسي است که بايد باشد. يک هيچ به نفع اسفندقه. اما يکدفعه کارت دعوت از او ميخواهد! درست است که در اسفندقه بودن او شکي نيست اما دعوت شدنش هم بايد اثبات شود؛ يک- يک!
ميرويم داخل. ساعت هشت را رد کرده است. شاعرها منظم در صفهاي نماز نشستهاند و با هم گپ ميزنند. اين صفها فقط چند دقيقه اينطور منظم خواهد ماند و همين که آقا بيايند، بهم ميخورد. استاد مجاهدي و رحماندوست روي صندلي نشستهاند. هشت و بيست دقيقه آقا از درِ خانه شان وارد حياط ميشوند؛ يک درِ ساده و کوچک؛ از اين درهاي قديميِ نوستالژيک.
حالا شاعرها ميايستند و يکي يکي ميروند تا با آقا صحبت کنند. معمولاً کتابي، نوشته اي، مجله اي چيزي ميدهند و دو سه جمله اي گپ ميزنند. آقا معمولاً از اينکه اهل کدام شهرند، ميپرسند و حال و احوال ميکنند. شاعر جواني از تلاش براي راه انداختن يک جريان ضد استکباري در حوزه شعر شيراز ميگويد. آقا تأييد ميکنند و ميگويند «اصل، همين جريانسازي است.» آقا از شاعر جوان ديگر، حال پدربزرگش را ميپرسند و ميگويند «به آقاجونت سلام برسون.»
يکي ميگويد تازه عقد کرده است و از آقا براي داشتن زندگيِ الهي و شهيد شدن دعا ميخواهد. آقا ميگويند «انشاءالله با محبت زندگي را شروع کنيد و با محبت ادامه بدهيد و انشاءالله زندگي شيرين و طولاني داشته باشيد، آخرش هم حرفي نداريم بعد از شصت، هفتاد سال با شهادت تمام بشود!»
آقا از شاعر ديگري سراغ کنگره شعر دفاع مقدس را ميگيرند و وقتي ميشنوند که پنج- شش سال است ديگر برگزار نميشود، چهره در هم ميکشند. شاعر ديگري گله ميکند که معلم است و راهش دور است و با انتقالياش موافقت نميکنند؛ حرفش طول ميکشد، بلندش ميکنند تا نفر بعدي بيايد. آقا عتاب ميکنند «ولش کنيد بگذاريد حرفش را بزند». دوباره مينشيند و ادامه ميدهد. آقا ميگويند «نامه را بده اما من غالباً در اين ماجراهاي انتقالي و اينجور چيزها دخالت نميکنم.»
آقا از خط شاعر ديگري تعريف ميکنند. ديگري ترکمن است و تا مينشيند، آقا ميگويند «ترکي دانوشاخ!»
اذان شده است؛ هادي فردوسي در وقت اضافه مينشيند و چند جمله اي صحبت ميکند. فرزند مرحوم احمد عزيزي هم بهعنوان آخرين نفر، فرصت سلام و عليک پيدا ميکند. تا صفها بسته شود، آقا با استاد کلامي و استاد موسوي گرمارودي ايستاده چند کلمه اي حرف ميزنند.
بعد از نماز معمولاً نوبت خانمهاست که بيايند و حلقه بزنند و چند کلمه اي صحبت کنند. من البته زودتر راه افتاده ام تا بروم و دور سفره اي که آقا افطار ميکنند، جا گير بياورم. چايي ريخته ام و مشغول افطار باز کردن هستم که آقا از پشتم وارد ميشوند و ميروند سر سفره مينشينند. بد شد، کاش صبر ميکرديم صاحبخانه هم بيايد سر سفره!
زودتر از بقيه بلند ميشوم و ميروم در سالن مينشينم. يک جايي را انتخاب ميکنم که بيشتر و بهتر بتوانم آقا را ببينم. حجتالاسلام جواد زماني شاعرِ مذهبيسرايِ مشهور وارد ميشود؛ فاضل نظري هم. سعيد حداديان هم که خودش اهل شعر است، ميآيد و با نظري گپ ميزند. جلوي هر چند نفر، ميز عسلي کوچکي است و رويش فلاسک آبجوش و چاي کيسه اي و ليوان يکبار مصرف و کاغذ و خودکار. خودکارها، خودکار ايرانيِ کيان است. بدجنسيَم گل ميکند و چاي هاي کيسه اي را هم بر ميدارم ببينم توليد کجاست! ايراني است. سريع يک ليوان چاي ميريزم تا آقا نيامده و جلسه شروع نشده بخورم. محمدمهدي سيار هم مي آيد.
آقا که وارد ميشوند، مستقيم نميروند بنشينند. در همان حلقه اول دور ميزنند و با رديفاوليها حال و احوال ميکنند؛ در قسمت خانمها بيشتر مکث ميکنند و اينجا هم جبران ميکنند آن نبودن امکان صحبت کردن خانمها در قبل از نماز را.
آقا مينشينند و ميگويند «خب شروع نميکنيد؟»
قاري، رحيم خاکي است و قرآن ميخواند. بعد عليرضا قزوه که چند سالي است مجري اين شبِ شعر است، با خواندن شعري مجلس را دست ميگيرد.
اول سلام و بعد سلام و سپس سلام
با هر نفس ارادت و با هر نفس سلام
در شعري که ميخواند، اسم شهرها و استانها و قومهاي مختلف ايران ميآيد. قافيهاش سين دارد. تمام که ميشود آقا ميگويند «از مشهد اسم نياورديد، قافيه اش سين نداشت!» اين قضيه مشهد تا آخر جلسه دست به دست ميشود و اسباب شوخي!
قزوه با اسم بردن از شاعران فقيد و صلواتگرفتن براي شادي روحشان ادامه ميدهد. آقا از منزوي ياد ميکنند و ميپرسند «چند وقت پيش به اين جلسه آمده بود؟» قزوه ميگويد نه، شعري ازش خوانديم. دو سال پيش را ميگويد که شعري از مرحوم منزوي درباره امام حسن مجتبي عليهالسلام، آغازگر جلسه بود.
جلسه مثل هميشه با شعرخواني پيشکسوتها شروع ميشود و استاد گرمارودي اولين نفري است که شعر ميخواند. در يک بيت ميخواند «شيعيان را بيمحابا ميکُشند از بحر و بَر، زاده وهابيان اندر عراق اندر يمن» که آقا ميگويند «البته شيعيان هم بيکار نيستند!» همه ميخندند.
نفر بعدي استاد مجاهدي است که شعر ميخواند. دو سه نفر گير داده اند که عکاس برود کنار و جلوي ديدشان را نگيرد. عکاس از اعتماد بهنفس آنها حيرت زده شده و چيزي نميگويد! آقا اشاره ميکنند و يکي از مسئولان دفتر ميروند نزديک. آقا ميگويند «بگو يک چايي براي من بياورند!» باز هم زودتر از صاحبخانه چاييمان را خورديم!
استاد کيومرث عباسي قصري نفر بعدي است؛ پيرمردي که مو سپيد کرده و به صورت چين و چروک دارد اما شعر خوبي ميخواند. در بيت آخر از اينکه شهادت نصيبش نشده، گله ميکند. آقا ميگويند «هنوز دير نيست، تا داعشيها هستند، اميد هست!» باز همه ميخندند.
نفر بعدي آقاي اکرامي است که قزوه در معرفيش ميگويد شاعر مصرعِ معروفِ يا علي گفتيم و عشق آغاز شد اوست. مشهدي است و شعري در حال و هواي خراسان بزرگ ميخواند. در شعرش از عبارت سهخشتي استفاده ميکند. آقا از معني سؤال ميکنند و او ميگويد که سهخشتي همان سهمصرعي است در زبان قوم کُرمانج خراسان شمالي. تمام که ميشود، آقا کنايه ميزنند «باز هم اسم مشهد را نياورديد!»
نفر بعدي آقاي جواد محقق است. شعري ميخواند که آخرين قافيهاش، شهيد همداني است. آقا ميگويند «واقعاً آدم شايستهاي بود شهيد همداني.»
علي محمد مؤدب نفر بعدي است؛ مثنوي ميخواند. يادم ميآيد که خيلي سال پيش، يک شعر سپيد بلند را از حفظ خوانده بود در اين جلسه. بعدش آقا گفته بودند از حفظ خوانديد يا همين الان داشتيد ميگفتيد؟ اينبار اما مثنوياش چند بار آفرين دشت ميکند از آقا، و چند بار مجبور ميشود به درخواست آقا بعضي بيتهاي خوبش را دوباره بخواند. شعرش از زبان شهيد رجب محمدزاده است. کسي که معروف بود به بابا رجب و صورتش زخم عجيبي از دفاع مقدس به يادگار داشت. شعر مؤدب کنايه ميزند به بُرد- بُرد و...
نفر بعدي شاعري است از ترکيه. قزوه ميگويد که او شعرهاي ضداسرائيلي خوبي دارد. شروع ميکند به خواندن. وسطش آقا روي ميکنند به آقاي کلامي و به ترکي ميگويند «آقا کلامي سن دوشونورن نه ديير؟» کلامي چيزهايي ميگويد که نميشنوم. شاعر ترکيهاي ادامه ميدهد. بعد از چند دقيقه متوجه ميشويم که تا حالا داشته حرف ميزده و هنوز شعرش را نخوانده! آقا ميگويند «شعري اوخو»، يعني شعر رو بخون. به زبان ترکي استانبوليست و حتي آذريزبانها هم بعيد است خيلي فهميده باشند چه ميخواند. البته ناصر فيض که فکر کنم به ترکي استانبولي وارد است، احتمالاً فهميده باشد و ظاهراً بخشي از آن را هم ترجمه ميکند. تمام که ميشود، آقا تشکر ميکنند و البته با کنايه اي مليح ابراز گلايه ميکنند که چرا بايد شعري خوانده شود که کسي نميفهمدش! من دارم به اين فکر ميکنم که حالا ما چند دقيقه نفهميديم او چه گفت، اما آن بنده خدا مجبور است چند ساعت بنشيند و نفهمد بقيه چه ميگويند!
شعر بعدي را دکتر اسماعيل اميني ميخواند در مدح اميرالمؤمنين امام علي عليهالسلام.
شاعر بعدي از هند است؛ استاد دانشگاه جواهر لعل نهرو. شعر خوبي ميخواند. احسنت است که پشت سر هم از حضار دشت ميکند. تمام که ميشود، آقا ميگويند «سلام ما را به اساتيد پارسيگوي هند برسانيد. ما احساس برادري ميکنيم. مال امروز و ديروز هم نيست. قرنهاست...»
نفر بعدي آرش پورعليزاده است. شعر نيمايي ميخواند. تمام که ميشود، آقا نکاتي درباره شعرش ميگويند و بعد ايرادهايي ميگيرند و البته اضافه ميکنند که «اولهايش را خيلي نفهميديم که اين هم از نابلدي ما در اين قالب است!»
مهدي جهاندار شعر بعدي را درباره فتنه ميخواند. خنده و آفرين از پس بعضي بيتهايش پشت سر هم مي آيد. يکجا ميخواند فتنه شايد اينکه دارد شعر ميخواند برايت... که آقا ميگويند: «خدا نکند!» آقا به شعر جهاندار اينطور نمره ميدهند: «از همه جهات خوب بود.»
محمدجواد الهيپور نفر بعدي است؛ آقا از شعرش تعريف ميکنند.
آقا سراغ فاضل نظري را ميگيرند. قزوه، نشانش ميدهد و ميگويد همينجاست، داره يه شعر ميگه که توش مشهد باشه. همه ميخنديم.
آقا دوباره به الهي اشاره ميکنند و ميگويند هم در شعر شما و هم در شعر قبلي (منظورشان شعر جهاندار است) گفتيد صِفين اما درستش صفّين است. اولي به سکون ياء و دومي به کسر ياء. نميدانم توانستم منظور آقا را برسانم يا نه؟
حميدرضا برقعي نفر بعدي است. قبلش قزوه از يک نفر ميخواهد که جايش را بدهد به استاد فريد تا بيايد جلو بنشيند و بعد از برقعي شعر بخواند. قزوه شاکي است که دو سه نفر جاها را رعايت نکردهاند و ترتيب نشستنها به هم خورده است. پايان شعر برقعي، عرض ارادت به حضرت امام رضا عليهالسلام است و اينکه اگر سلطان، امام رضاست، شاعر افتخار ميکند که شاعرِ درباريِ آن سلطان باشد؛ او هم خوب آفرين ميگيرد از جمع و آقا.
استاد فريد ميگويد که همين امروز شعري گفته و هنوز تثبيت نشده و نميداند که شده يا نشده! آقا ميگويند «بخوان ببينيم شده يا نشده!» شعرش را که درباره حادثه تروريستي تهران ميخواند، همينطور آفرين است که از اينور و آنور بلند ميشود. وسطهاي شعرش آقا زمزمه ميکنند «واقعاً شاعره...».
شاعر بعدي، محسن ناصحي است که در اين دو سه روز، رباعياش درباره حادثه مجلس، نقل محافل شده بود. اول همان را ميخواند:
امروز وطن معني غم را فهميد
با سايه ي جنگ، متّهم را فهميد
از خواب پريد کشورِ من، امّا
معناي مدافع حرم را فهميد
آقا ميگويند: «خوبه، اگر بفهمه خوبه!»
ناصحي بعد شعر اصليش را ميخواند و آقا ضمن تعريف، ايرادي به يکي از قسمتهايش ميگيرند.
نفر بعدي محمد زارعي است با شعري درباره حضرت سيدالشهدا عليهالسلام. با شعرش از آقا اشک ميگيرد! آقا چند بار قافيه ها را پيش پيش حدس ميزنند و آفرين ميگويند؛ جمع هم. قبل از زارعي آقا به قزوه گفته بودند «امشب خانمها شعر نخواندند» و قزوه گفته بود الان نوبتشان ميشود.
حالا قزوه به خانم سيميندخت وحيدي که سن و سالي ازش گذشته و شاعره نامآشنايي است، در جمع اشاره ميکند و ميگويد خودشان سختشان است شعر بخوانند و به همين خاطر، من چند بيتي از اشعارشان را ميخوانم. ميخواند و آقا تحسين ميکنند.
قزوه، خانم زهرا شعباني از شادگان را بعنوان نفر بعدي معرفي ميکند. آقا ميگويند «اهل شادگان عربند، شعر شما عربي است؟» شعباني، اشتباه قزوه را اصلاح ميکند و ميگويد من اهل هنديجانم! قزوه ميگويد فرقي نميکند. آقا جواب ميدهند «آنها عربند اينها فارس!» وسطهاي شعر، آقا ايرادي ميگيرند به ساخت زباني يکي از فعلها. قزوه دوباره ميگويد شايد هنديجانيها اينطور ميگويند. آقا باز هم جواب ميدهند «نه، خيلي هم خوب فارسي حرف ميزنند!»
دو شاعرِ خانمِ ديگر يعني طيبه عباسي و آرزو سبزوار قهفرخي هم شعر ميخوانند. آقا تعريف، و البته به فراخور نکاتي هم ذکر ميکنند.
هديه طباطبايي نفر بعدي است که شعري مادرانه ميخواند خطاب به فرزند. آقا آفرين ميگويند و بعد هم دعا ميکنند که خدا چند فرزند صالح به او که هنوز مادر نشده، عطا کند.
نوبت به شعر طنز ميرسد؛ محمدحسين مهدويان از قم شعري ميخواند درباره توليد ملي. به يا که دائم پي مسافرها/ برود دور باطلي بزند ميرسد، آقا ميگويند اين مسافرها اهل قم هستند البته. مهدويان ميگويد شايد هم مشهدي باشند! فضاي جلسه، خنده و مزاح است.
محمد سهرابي که بين مذهبيسراها، سَري دارد، شعري ميخواند در مدح امام حسن عليهالسلام که از همان مصرع اول، آفرين جمع را بلند ميکند. يک بيتش اين بود:
مبين ز نسل حسن، هيچکس امام نشد
به حُسن بيني اگر هر امام را، حَسن است
آقا ميگويند «از امام باقر به بعد، همه فرزند دختري امام حسن هستند.»
ابراهيم قبله آرباطان که آذريزبان است شعر ميخواند البته به فارسي. عبدالحسن انصاري شعر بعدي را ميخواند.
نفر بعدي سيد حسن مبارز است؛ روحانيِ افغانستاني. از چند نفر از دوستان شهيدش که مدافع حرم بوده اند، ياد ميکند.
مهران عباسيان شعر آذري ميخواند با مطلع «من تفنگم». آقا آخرش ميگويند «اول که گفتي من تفنگم ترسيديم اما بعد که گفتي گوله آتمارام (يعني گلوله نمي اندازم) خيالمون راحت شد.»
طبق ليست قزوه، شعرخواني شاعرها تمام شده است و حالا نوبت سخنان آقاست. اما آقا هنوز ترجيح ميدهند شعر بشنوند. سري ميچرخانند و دوباره از فاضل نظري سراغ ميگيرند تا شعري بخواند؛ فاضل عاشقانه ميخواند. آقا به آنطرف اشاره ميکنند و با شوخي ميگويند «اين آقايان خاصهخرجي چي، آقاي حداد، آقاي محمدي...» اينها هم بخوانند. حدادعادل ميخواند در وصف امام خميني رحمةاللهعليه. آقا روبرو را نگاه ميکنند و ميگويند «آقاي سيار شما شعري کوتاه و مناسب جلسه نداري؟»
اگر امر بفرماييد يک رباعي تقديم ميکنم.
ميکروفن ميرود و سيار مکث ميکند.
يادم رفت!
ميخنديم. آقا ميگويند «غافل داديم دل را به دستت، ما را ياد و تو را فراموش!»
سيار ميگويد غزلي در ذهنش هست و آن را ميخواند. بعدش ميگويد ما هم جزو خاصهخرجيها شديم، از محضر جلسه عذر ميخواهم. آقا ميگويند «تصادفاً اينطور شد!»
آقا شروع ميکنند به صحبت. از اينکه شعر، ثروت ملي است ميگويند. از اينکه مهم است اين ثروت ملي در چه مسيري خرج شود. از اينکه بودند و هستند جريانهايي که نميخواهند اين ثروت ملي در مسير انقلاب خرج شود. از اوايل انقلاب مثال ميزنند. اسم شاعرهايي از دو جريان را مي آورند. آقا افتخار ميکنند که الان شعر انقلاب هم از نظر فضاي عمومي کشور غالب است و هم از نظر کيفيت سطحش بالاست.
آقا به برخي نيازها و ضرورتهاي حوزه شعر اشاره ميکنند. ميگويند منظومهسازي از نيازهايي است که از آن غفلت شده. منظومه نغمه حسيني مرحوم الهي قمشه اي را مثال ميزنند و بعد ماجراي سروده شدن اين منظومه را از زبان شاعر آن يعني مرحوم الهي قمشهاي، بازگو ميکنند: «پسر مرحوم الهي قمشه اي –يعني همين حسين آقا که الان مطرح است و سخنراني ميکند- وقتي نوزاد بوده مريض ميشود و در بستر احتضار مي افتد. پدرش نذر ميکند اگر پسر شفا گرفت منظومه اي براي امام حسين بگويد. در همان حال شروع ميکند به فکر کردن. ميرسد به حضرت علي اصغر عليه السلام...»
حالا ما داريم گريه ميکنيم. آقا دارد روضه ميخواند انگار. فضاي جلسه متحول ميشود.
آقا در آخر از ضرورت طنز و هجو ميگويند و اشاره ميکنند به رقص شمشير اخير رئيس جمهور آمريکا و پادشاه عربستان و با خنده ميگويند اين اگر هجو نشود اصلاً حيف است! به ماجراي حسان بن ثابت اشاره ميکنند که پيامبر در يکي از جنگها به او گفت بلند شو و دشمن را هجو کن.
جلسه تمام ميشود. شاعرها دور آقا حلقه ميزنند. با چند نفر گپ ميزنم و ميروم بيرون. راه را گم کرده ام. يکي دو بار اشتباه ميروم تا راه را پيدا ميکنم. آرزو به دل ماندم يکبار بدون دردسر و راحت بروم بيرون. البته اين ديدارها آنقدر شيرين است که گيجي و مستي از کمترين تبعاتش است!
انتهاي پيام
منبع: خبرگزاری آریا
درخواست حذف خبر:
«خبربان» یک خبرخوان هوشمند و خودکار است و این خبر را بهطور اتوماتیک از وبسایت www.aryanews.com دریافت کردهاست، لذا منبع این خبر، وبسایت «خبرگزاری آریا» بوده و سایت «خبربان» مسئولیتی در قبال محتوای آن ندارد. چنانچه درخواست حذف این خبر را دارید، کد ۱۳۶۲۷۲۳۶ را به همراه موضوع به شماره ۱۰۰۰۱۵۷۰ پیامک فرمایید. لطفاً در صورتیکه در مورد این خبر، نظر یا سئوالی دارید، با منبع خبر (اینجا) ارتباط برقرار نمایید.
با استناد به ماده ۷۴ قانون تجارت الکترونیک مصوب ۱۳۸۲/۱۰/۱۷ مجلس شورای اسلامی و با عنایت به اینکه سایت «خبربان» مصداق بستر مبادلات الکترونیکی متنی، صوتی و تصویر است، مسئولیت نقض حقوق تصریح شده مولفان در قانون فوق از قبیل تکثیر، اجرا و توزیع و یا هر گونه محتوی خلاف قوانین کشور ایران بر عهده منبع خبر و کاربران است.
خبر بعدی:
رهبر انقلاب در حاشیه نامه یکی از مسوولان امور قرآنی چه نوشتند؟
به گزارش خبرگزاری مهر، هفتهنامه دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیتالله خامنهای، در تازهترین شماره خود از تأکید رهبر انقلاب اسلامی در حاشیه نامه یکی از مسؤولان امور قرآنی کشور بر «فهم معانی کلام خداوند در کارهای قرآنی» خبر داده است.
خط حزبالله نوشته است: حضرت آیتالله خامنهای در حاشیه نامه، متن زیر را مرقوم کردند که به شرح زیر منتشر میشود:
«بسمه تعالی
کار قرآنی در شمار مبارکترین کارهای اسلامی و جهادی است. مراقب باشید در نیمهی راه رها نشود.
پیگیری نکردن کارها و روزآمد نکردن برنامهریزیها آفت بزرگ سرفصلهای شوقانگیز است.
در باب قرآن، کار لازم ابتدایی، فهم معانی کلام خداوند است و البته حفظ هم بسیار مهم است.»
کد خبر 6095369 زهرا علیدادی